وقتی مقاله‌سازی شرط بقاست!

مصاحبه به‌مناسبت هفته پژوهش

یکی از پرسش‌هایی که به بررسی نقادانه هر راه‌حلی کمک می‌کند، این است که بپرسیم: «?so what»، یا «که چی؟» در واقع، به مسئله پژوهش باید این‌طور نگاه کنیم که پایان‌نامه، رساله و مقاله را برای چه چیزی انجام می‌دهیم و هدف از انتشار این همه مقاله، رساله و پایان‌نامه چیست؟ یا مقاله‌هایی که در مجلات مختلف چاپ می‌شود، اگر چاپ نشود، چه اتفاقی می‌افتد؟

پاسخ من این است که این‌ها باید مسئله حل کنند و اصلا شکل‌گیری مقاله، این‌که افراد راجع به موضوعی نظر بدهند و نظراتشان نقد شود و این گفت‌وگو و دیالوگ کمک کند که دیوار علم بالاتر برود و مرزهای علمی گسترش یابد، برای این است که حل مسئله اتفاق بیافتد. بنابراین، شاید بهترین راه برای ارزیابی مقالات، رساله‌ها و پایان‌نامه‌های دانشگاهی این باشد که ببینیم این‌ها مسئله‌ای را حل می‌کنند یا خیر.

در علوم انسانی نیز با حل مسئله مواجهیم که این حل مسئله گاهی فهم بهتر از یک پدیده است. پاسخ به این پرسش که آیا مقاله‌ها، رساله‌ها و پایان‌نامه‌های ما مسئله حل می‌کنند یا نه، به‌طور فراگیر، منفی است. این‌ها بعضاً یا با مسئله روبه‌رو نیستند، یا با مسئله واقعی مواجهه ندارند، یا فاقد درک شفافی از مسئله هستند یا در پاسخ‌ها و راه‌حل‌هایشان گام به گام و روشمند پیش نرفته‌اند و حل مسئله‌هایشان سطحی است و در واقع، از درک پیچیدگی مسئله ناتوان بوده‌اند. بنابراین، به‌طور خلاصه باید گفت که مقاله، رساله و پایان‌نامه برای حل مسئله هستند، ولی آنچه در این خصوص در جامعه ما تحقق پیدا کرده است، اغلب ما را به این هدف نمی‌رساند.

ساختارهای ارتقاء اعضای هیئت علمی و پذیرش دانشجو در مقاطع مختلف تحصیلی، ترجمه‌ای و تقلیدی است و این ترجمه و تقلید که نفی رشادت و جسارت فکری محسوب می‌شود، در خون نظام دانشگاهی و آکادمیک ما رخنه کرده است. وقتی به فرم بیش از محتوا و درون‌مایه پژوهش اصالت و امتیاز داده می‌شود، باعث می‌شود کسی که بیشتر فرم را رعایت و البته، تکرار می‌کند، «امتیاز» بیشتری بگیرد. هر چیزی که در عمل در جامعه، امتیاز می‌گیرد، بقای آن بیشتر است و در جامعه تکثیر پیدا می‌کند! صورت‌گرایی، مقاله‌گرایی و مقاله‌سازی به ارزش تبدیل می‌شود و حتی اگر در شعار با مقاله‌سازی مخالفت شود، ولی جلوی دانشگاه‌ها خرید و فروش مقاله اتفاق می‌افتد.

منظور از تفکر ترجمه‌ای این است که ما می‌بینیم مقاله‌نویسی، راه‌حل امروز دنیای غرب برای توسعه علم است، لذا عیناً آن را ترجمه و وارد نظام دانشگاهی‌مان می‌کنیم، در حالی که شاید ما هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم و در مرحله نوشتن دانشنامه‌ها قرار داریم. تا زمانی که دانشنامه‌ها نوشته نشده‌اند، شاید معنا نداشته باشد که در بعضی از رشته‌ها و به‌خصوص در علوم انسانی، از نوشتن مقاله صحبت کنیم. همین‌طور عدم درک بی‌همتایی موجود در علوم انسانی و به‌کارگیری شیوه رشته‌های مهندسی درباره علوم انسانی، یا یکی گرفتن رشته‌ها در تعداد و شکل مقالات و امتیاز یکسان قائل شدن برای آنها، از مسائلی است که باید به آن توجه کنیم.

دیدگاه ما به مقاله، ترجمه‌ای و تقلیدی است، در حالی که اگر به تاریخ غرب نگاه کنیم، می‌بینیم مثلاً مجله «شناخت» که در دهه ۱۹۳۰ در غرب شکل گرفت و جدی‌ترین مقالات فلسفه علم و درباره علم در آن منتشر شد، نشان می‌دهد که مفهوم مقاله در این مجله با مفهوم آن در مجلات امروز کاملاً متفاوت است. در آن مجله، شاهد درگیری دانشمندان با یک‌سری از پرسش‌ها و دیالوگ‌های بسیار زنده هستیم که هر چند وقت یک بار، یکی از این دیالوگ‌ها شکل مقاله به خود می‌گیرد و در آن مجله و مجلات مشابه چاپ می‌شود. در واقع، تعبیر مقاله، انتشار گفت‌وگوی زنده چند نفر با یکدیگر بوده است، ولی امروز مقاله در بسیاری از حوزه‌ها و موارد، جسمی بی‌جان و بی‌روح است، مشخص نیست چه کسی آن را می‌بیند و می‌خواند و با چه کسی دیالوگ می‌کند. البته مقالاتی که دانشجویان ما در مجلات بین‌المللی به زبان اصلی چاپ می‌کنند، کمتر این اشکال را دارد، ولی مقالاتی که به زبان فارسی منتشر می‌شود، همین‌طور است، یک‌سری جزیره‌های جدا افتاده و بدون خواننده و بنابراین، بدون تأثیر و تعامل و حل مسائلی که نویسنده یا جامعه او با آنها روبروست. در واقع، ساختارها برای انجام پژوهش شجاعانه و به معنای واقعی فراهم نیست.

مسئله‌محوری باید در تمام نظام‌های آموزشی ما وجود داشته باشد. در دبستان نیز می‌توان مقاله نوشت، منتها این مقاله به اندازه یک پاراگراف است. ما در دوره نگارش دانشگاهی، این درس را آموزش می‌دهیم که پاراگراف، مقاله‌ای یک‌بندی است، نه اینکه مقاله از ده‌ها بند و پاراگراف تشکیل شده باشد. در ساختار پاراگراف، یک جمله ایده یا ادعایی، جملات پشتیبان و در نهایت، جمله جمع‌بندی وجود دارد. معتقدم روح تفکر پژوهشی در دبستان، نوشتن پاراگراف است، یعنی دانش‌آموز کلاس سوم و چهارم یاد بگیرد که ادعای خود را مطرح، پشتیبانی و سپس جمع‌بندی کند، یا اگر از دانش‌آموز می‌خواهیم که راجع به موضوعی تحقیق کند، نباید چند صفحه اینترنتی کپی و پرینت بگیرد و به معلم خود تحویل دهد، بلکه باید این مطالب را بخواند، با هم مقایسه کند و به‌صورت خلاصه و با قلم خودش بنویسد. در واقع، دانش‌آموز کلاس پنجم باید بتواند یک یادداشت مقایسه‌ای بنویسد، ولی در حال حاضر، نگارش در نظام دبستان جایگاه مناسبی ندارد، درس پاراگراف‌نویسی به حاشیه رفته و هدف آن محقق نشده است و دانش‌آموزان نمی‌توانند این کارها را انجام دهند و نظام آموزشی نیز چنین انتظاری از آنها ندارد، وظیفه دانش‌آموزان را شنیدن و حفظ کردن می‌داند و خواندن، فهمیدن، دخالت کردن، تفکر برتر و استدلال کردن را از آن‌ها مطالبه نمی‌کند، چه برسد به نوشتن.

نعمت‌الله فاضلی در مقاله «تشویش نوشتن» با صراحت می‌گوید که حتی بسیاری از اساتید حوزه علوم انسانی نمی‌توانند یک یادداشت از قول خودشان بنویسند، یعنی افکار و اهدافشان را روی کاغذ بیاورند. هفته پژوهش یعنی اینکه ببینیم تفکر پژوهشی و انواع روش‌های تحقیق در دبستان و مقطع متوسطه چه جایگاهی دارد، تا دانشجو ورزیدگی ذهنی کافی برای ورود به دانشگاه را داشته باشد. از طرف دیگر، مفهوم پژوهش در دوره کارشناسی باید مشخص شود، آیا دانشجوی کارشناسی نباید پژوهش انجام دهد و باید صبر کند تا وقتی که نوبت نوشتن پایان‌نامه و رساله برسد؟ در این صورت، چگونه می‌تواند برای انجام این کار آماده شود؟ معتقدم در نظام‌های آموزشی ما، ادبیات، ساختار، روش و اهمیت پژوهش شفافیت لازم را ندارد، بنابراین دانشجو با جسارت فکر و ورزیدگی لازم برای انجام پژوهش در مقاطع تحصیلی بالاتر انس و الفت و آمادگی پیدا نمی‌کند. راه‌حل را آموزش، اصلاح نظام بوروکراتیک و نوعی راهکار درازمدت و تدریجی می‌دانم.

برای دریافت اینکه مصاحبه این‌جا کلیک کنید.