چرا به مهارت «تجدید نظر» نیاز داریم؟ (نقش تفکر نقادانه در تشخیص سوگیری‌های شناختی)

چرا به‌مهارت “تجدیدنظر” نیاز داریم؟
نقش تفکر نقادانه در تشخیص سوگیری‌های شناختی

آدام گَرِنت در کتاب «دوباره فکر کن، think again » یک مثال خیلی جالبی را مطرح می‌کند از یک آتش‌نشانی که در یکی از آن آتش‌سوزی‌های وحشتناک جنگل‌ها با یک استراتژی و راه‌حل خلاقی خودش را از آن معرکه نجات می‌دهد. چالش مهمی وجود داشته برای آتش‌نشان‌ها که در چنین آتش‌سوزی‌هایی اگر قرار بر فرار باشد باید چه استراتژی داشته باشند؟ استراتژی این آتش‌نشان این است که شروع می‌کند و دوروبر خود را آتش می‌زند؛ مثلاً شما فرض کنید که به شعاع سه متر دوروبر خودش را آتش می زند و وسط این گیاهان سوخته‌شده دراز می‌کشد. اسم این را می‌گذارند استراتژی فرار، فرارِ آتش، چرا این استراتژی موفق است؟ به‌خاطر این‌که وقتی آتش به آن سمت می‌رسد چیزی نیست که بسوزد! بنابراین آتش از کنارش رد می‌شود و او وسط آن‌همه آتش نجات پیدا می‌کند. سوال بسیار مهم این است که در ذهن این آتش‌نشان چه گذشت؟ که چنین راهبرد یا راهکار خلاقی به ذهن‌اش رسید! آدام گَرِنت واژه‌ای را به ما معرفی می‌کند به نام واژه «تجدیدنظر،  Rethinking». پیش‌از این می‌گفتیم مدیران موفق، صاحبان کسب‌وکار موفق، کارآفرینان این‌ها کسانی هستند که استراتژی‌های خیلی خوبی پیشنهاد می‌کنند یا درواقع گویا یک استراتژی قطعی برای تحول و موفقیت دارند؛ حرف امروز دانش تصمیم‌گیری این است که چنین چیزی وجود ندارد. شما در یک جهانِ  uncertain  با هزاران عدم قطعیت با اتفاقاتی که می‌افتد و حوادث جهانی که رخ میدهد، یکی اش همان کُرونا است، که تمام اقتصاد جهان و تمام سرمایه‌گذاری‌ها و تمام تصمیم‌ها را با چالش روبه‌رو می‌کند؛ شما در چنین موقعیتی بیش‌از آنکه نیازمند تصمیم‌گیری صحیح باشید، به یک معنا، درواقع نیازمند Rethinking  هستید یعنی نیازمند این هستید که شخصیتی باشید با توانایی تجدیدنظر. اگر شما توانایی تجدید نظر داشته باشید می‌توانید جلوی خطاهای بزرگ را بگیرید و استراتژی‌های خودتان را سریع‌تر و صحیح‌تر تغییر دهید. استراتژی تجدیدنظر داشتن یعنی این‌که ما همیشه آماده باشیم و مراقبت کنیم از خطاهایی که ممکن است در مسیر تصمیم‌گیری انجام داده باشیم. خود این‌که ما می‌پذیریم که ما ممکن است خطا بکنیم یک مرحله است، یک مقام است، مقامی است بنام تواضع فکری. ما می‌دانیم که ممکن است اشتباه کنیم؛ می‌دانیم که ممکن است تحت تاثیر فشار جمع، تعصب‌ها، خودشیفتگی ها و بیش اطمینانی هایمان نسبت‌به راه‌حل های اولیه مان، خطا کنیم. چه خطاهایی ممکن است ما در این فرآیند انجام دهیم؟ آدام گَرِنت به سه خطای مهم به‌اختصار اشاره می‌کند: یک «خطای دسترس‌پذیری»، دو «خطای مطلوبیت» و سه «خطای تایید پذیری».

«خطای دسترس‌پذیری» این است که ما همیشه به گزینه‌های روی‌میز رضایت می‌دهیم. مثلاً الان من می‌خواهم یک محصول آموزشی تهیه کنم دوستی دارم به او زنگ می‌زنم و به او می‌گم شما بیا تا این محصول را با هم آماده کنیم؛ درصورتی‌که ممکن است در شهر اصفهان کسانی باشند که با کیفیت بهتر، قیمت ارزان‌تر و با سهولت بیشتر چنین محصولی را برای من آماده کنند. اما این به ذهن من نمی‌آید! چرا؟ چون در دسترس من نیست؛ نیازمند جست‌وجو است و ذهن من که دوست دارد خودش را سریع از فشار فکر کردن راحت کند به گزینه‌های در دسترس رضایت می‌دهد. ما همیشه ذهنمان برای این‌که امروز ناهار چی درست کنیم به سمت چیزی می‌رود که مواد لازم آن را داخل یخچال یا فریزر داریم.

خطای دوم «خطای مطلوبیت» است. ماها گاهی وقت‌ها واقعاً تصمیم نمی‌گیریم بلکه تصمیم‌مان را از قبل گرفته‌ایم! لحظه‌ای رو تصور کنید که شما مثلاً یک کیف بِرَند را داخل ویترین یک مغازه می‌بینید و یک‌مرتبه می‌گویید که چقدر این قشنگ است و چقدر به لباس من می‌آید و چقدر دوست دارم که این کیف را داشته باشم. از زمانی‌که شما مطلوب خودتان را انتخاب می‌کنید دیگر فکر نمی‌کنید بلکه فکر شما درواقع نوعی دلیل‌تراشی است برای این‌که حتما بروید و آن محصول را تهیه کنید. مثلاً فرض کنید می‌روید سوال می‌کنید و می‌بینید که قیمت آن خیلی نامتعارف است ولی بااین‌حال می‌گویید خُب ارزشش را دارد چون من دوستش دارم یا چون خیلی به لباسم می‌آید یا به پرستیژام می‌آید یا … و یک عالمه دلیل ممکن است بتراشید برای این‌که آن محصول را بخرید. حتی روان‌شناسی بِرَند این را برای ما توضیح داده‌است که حتی وضعیت بدتر از این است؛ یعنی حتی ممکن است شما این کیف را بخرید و ببرید خانه و ببینید که کیفیت مطلوبی هم ندارد، خیلی زود خراب می‌شود و برخی چیزهایی که همه کیف‌های معمولی دارند [را] ندارد، اما شما حتی آن لحظه هم شروع می‌کنید به توجیه کردن یعنی در واقع می گویید که این از اصالتش است، این از سادگی‌اش است، این از مینی‌مال بودنش است و در واقع یک جوری توجیه می‌کنید آن کاری را که انجام داده‌اید. خطای مطلوبیت یعنی این که شما چیزی را که برایتان مطلوب است و آرزو می‌کنید که درست باشد را درست تصور می‌کنید.

خطای سوم «خطای تایید»  است « confirmation bias­» است یعنی سوگیری ناشی از تایید. آدم‌ها تحت تاثیر تأیید دیگران قرار می‌گیرند. مثلاً اگر من الان در یک جلسه‌ای وارد شوم و قبل‌از این‌که انتقادم را به شما مطرح کنم چند بار از شما تعریف کنم، شما یک جایگاه بالایی در ذهن خودتان تصور می‌کنید که من آن جایگاه را به شما داده‌ام. وقتی من انتقاد را مطرح می‌کنم یا آن اشکال را مطرح می‌کنم ممکن است پتانسیل تان برای مخالفت با من کم شود، دوست دارید آن جایگاه خودتان را حفظ کنید؛ یعنی تایید کردن از جانب دیگران ممکن است روی تصمیم‌های شما تاثیر بگذارد. برخی از این کارگاه‌های روان‌شناسی زرد، حالا یا هر رشته‌ای فقط نمی‌خواهیم روان‌شناسی را بگوییم، این‌ها همین کار را می‌کنند؛ یعنی این‌قدر به مخاطبشان تعریف و تمجید و او را در هاله‌ای از تحسین قرار می‌دهند که جلوی مخالفت او را، یا انتقاد و یا این‌که او نسبت‌به مواد آموزشی یا شیوه تدریس سوالی بپرسد را می‌گیرند. برخی از باز، فروشنده‌هایی که روش برخورد با مشتریانشان به گونه‌ای است که آن‌ها را در یک فضای خاص قرار می‌دهند درواقع دارند آن‌ها را آماده می‌کنند که آن‌ها هیچ انتقادی یا تخفیفی در مورد محصول محصول خروجی نگیرند. «­confirmation bias­» یا سوگیری ناشی از تایید هم سومین سوگیری است که شما ممکن است در مسیر تصمیم‌گیری با آن روبرو باشید.

توانایی تجدیدنظر یعنی شناخت این سوگیری ها یا درواقع یک نوع بی‌اعتمادی به حدس‌های اولیه برای رسیدن به تصمیم های سنجیده‌تر.

ارتباط مستقیم با پشتیبانی
×
ارتباط مستقیم لطفا سوال خود را با ما در میان بگذارید...