بیشتر پایاننامهها و البته مقالهها، به ویژه در رشتههای علوم انسانی و مطالعات دینی که من بررسی کردهام، کم ارزش و کشکولی است. نگارشِ کشکولی سه گام اساسی دارد: نخست باید یک موضوع انتخاب کنید، در گام بعد، هر مطلبی، در هر منبعی، و به هر وسیلهای پیدا کردید، جایی – مثلا در یک فیش تحقیقاتی قایم کنید تا در گام سوم، همه این فیشهای گرانمایه را با ذوق و خلاقیت بهم رسانده و پایاننامهای برهم بزنید. چنین اثری از دور، همچون درخت کریمس است، البته منهای درختش؛ که شعر، حکایت، شرح و حدیث بزرگان، آن را آراسته است اما دو غایبِ بزرگ دارد که جایشان خالی است.
نخستین غایب بزرگ در یک اثر کشکولی، خود جنابِ پژوهشگر است که در افق دموکراسیِ پوپولیستیِ منابع، محو شده است؛ کسی از او خبری ندارد و صدای او شنیده نمیشود. غایبِ بزرگ دوم، «روش پژوهش» است که تنها با نادیده گرفتن آن، امکان همنشینی این زیورآلات ممکن است.
هم، صدای نویسنده و هم، صلای روش، تنها با تربیت عقلانی پژوهشگر شنیده میشود. اگر غالب پژوهشها به فقدان این دو جنبه دچارند، از اینروست که تربیت پژوهشگرِ تیزفکر در برنامه درسی ما جایی ندارد. از کوزۀ نظام حافظه-محورِ کنکوری و بولتن-محور آموزش عالی، جز چنین ثمراتی بیرون نمیتراود. ذهن انباری که مدرسه میسازد و پایاننامۀ کشکولی، که دانشگاه از آن حظ میبرد، دو روی سکهای است که در ضرابخانه آموزش حافظهمحور ضرب شده است.
چه کنیم؟ چند راه حل فردی آن، این است که در هر رشتهای درس میخوانید، موضوعِ «روش تحقیق» و «راستیآزمایی» مُدعیات آن رشته را جدی بگیرید. سعی کنید تفکرپژوهشی خود را ارتقاء دهید. از روش تحقیق (به حق رسیدن) در رشته تحصیلی خودتان آگاه شوید. سطح مهارت تفکرنقادانه و استدلالورزی خود را، که مهارتی بنیادی در ارتقاء تفکر پژوهشی است، ارتقاء دهید. با مطالعه آثار تحقیقی طراز اول، شامۀ تحقیقاتی خود را دربارۀ روش و منش این آثار تیز کنید و البته، به خواندن آثار سست و بیمایه رو تُرش نمایید.
چند راه حل اجتماعی آن هم این است که بر اساس منطق تحقیق و روششناسی هر رشته دانشگاهی، انتظارات از دانشجو و اساتید را تعدیل و بابِ مقالهسازی و پایاننامۀ کشکولی را ببندیم. در مدارس نیز دانشجویانِ فردا را به روشها و مهارتهایی مجهز کنیم که کار دیگری جز کشکولنویسی از آنها بیاید. خلاصه، شرِّ سیطرۀ کمیت را از سر الگوها و پارادایمهای تربیتی و آموزشی این کشور کم کنیم.